در نیمه دوم عمر، که معمولا پس از سی سالگی آن را درک میکنیم، متوجه میشویم که زندگی برایمان ملال آور و خسته کننده شده است، ما متوجه روزمرگی در زندگی میشویم و این به سبب عادات کهنهای است که درروان ما جا خشک کردهاند و ما در زندان زندگی گیر انداختهاند.
این عادات حاصل برداشتهای ما از زندگی در نیمه اول است که بزرگسالان برای ما تعریف کردهاند. این عادات جلوی ریسکهایی را از ما میگیرند و ما را برای رفتن در برخی مسیرها میترسانند. هر جور که زندگی کرده باشید مطمئنا بخش بزرگی از زندگی مانده است که شاید شوق آن را دارید و آن را نزیستهاید.
اگر سری به زندگی نزیستهاتان نزنید، بی خیال شما نمیشود و بالاخره در جایی از زندگی انتقام بیتوجهی شما را خواهد گرفت.
ادامه…