هال الرود نویسنده کتاب صبح جادویی، شاهد زندهای است که نشان میدهد همهی ما توانایی غلبه بر هر نوع مانعی را داریم و میتوانیم زندگی رؤیاییمان را خلق کنیم. او سال ۱۹۹۹ در بیستسالگی درحالیکه زندگی خوب و آرامی داشت، یکی از بهترین ویزیتورهای یک شرکت بازاریابی بود، نامزدی دوستداشتنی، خانوادهای همیشه پشتیبان و دوستان بسیار خوبی هم داشت و به معنای واقعی کلمه خوشبخت بود در یکی از شبها با یک راننده مست تصادف کرد و درصحنه تصادف برای چند لحظه از دنیا رفت و پسازاین ماجرا در حالی به هوش آمد که پسازآنکه شش روز در کما بود خبردار شد که دیگر هرگز نمیتواند راه برود، با یازده استخوان شکسته و آسیب مغزی جدی و نامزدی که در بیمارستان نامزدیاش را با او به هم زد.
گرچه کنار آمدن با شرایط جدید آسان نبود و گه گاهی با خود میاندیشید که چرا این اتفاق باید برای او بیفتد اما باید مسئولیت بازگشت زندگیاش به شرایط مطلوب گذشته را میپذیرفت و بهجای ناله و شکایت اوضاع را آنگونه که بود در آغوش میگرفت.
درنتیجه انتخاب قدردانی برای داشتهها، پذیرش بیقیدوشرط نداشته ها و پذیرش مسئولیت کامل برای خلق چیزهایی که میخواست، سرانجام آن تصادف ویرانگر تبدیل به یکی از بهترین اتفاقهای زندگیاش شد.
سال ۲۰۰۰ که از تخت بیمارستان شروع شد باوجود نداشتن اتومبیل و آسیب شدید حافظه کوتاهمدت و داشتن هزار و یک دلیل برای خانهنشینی بهصورت کاملاً متفاوتی به پایان رسید.
هال به شغل خود در بخش فروش شرکت کاتکو برگشت و در میان بیش از ۶۰ هزار نماینده فروش فعال شرکت با رتبه ششم کارش را به پایان رساند درحالیکه هنوز رو به بهبودی بود.
سال ۲۰۰۱ شروع به سخنرانی و اشتراکگذاری داستان زندگیاش در دبیرستانها و دانشگاهها کرد و با واکنش بسیار مثبت دانش آموزان و اساتید روبرو شد.
سال ۲۰۰۲ به تشویق یکی از دوستان خوبش به نام جان برگاف شروع به نوشتن کتابی دربارهی وقایع تصادفش کرد تا الهامبخشی بیشتری در زندگی دیگران داشته باشد اما واقعیت این بود که او نویسنده خوبی نبود. بااینحال برای دومین سال متوالی جزء ده فروشنده برتر کاتکو قرار گرفت
سال ۲۰۰۴ با پذیرفتن سمت مدیر فروش شرکت کاتکو در شهر ساکرامنتو رکورد فروش سالانه شرکت را شکست و در رده اول قرار گرفت و در پائیز آن سال بالاترین رقم فروش شخصی را در شرکت به دست آورد و عکسش در تالار مشاهیر شرکت قرار گرفت؛ و با اورسلا (همسر رؤیاهایش) آشنا شد.
اما هنگامیکه دید دو فروشنده برتر شرکت بزرگترین جایزهی سالانه کاتکو (ساعت رولکس) را دریافت میکردند پی برد که هرگز نهایت استفاده را از استعدادهایش نبرده بود بنابراین در سال ۲۰۰۵، همهروزه بیوقفه کار کرد، میفروخت و مینوشت. با سطحی از نظم و انضباط شخصی که او را از ۲۵ سال ابتدای عمرش جدا میکرد. در انتهای سال به دو هدف رسید. رکورد فروش سالانه دو برابر شد و اولین کتابش هم به پایان رسید و در رتبه هفتم کتابهای پرفروش سایت آمازون قرار گرفت اما ناشر با ۱۰۰ درصد حق امتیاز کتاب فرار کرد و دیگر خبری از او نشد؛ اما هال یاد گرفته بود که از هر بدبختی و مصیبت، یک مزیت و سود بسازد. او در سال ۲۰۰۶ بهصورت تصادفی مربی و مشاور موفقیت شد و بهعنوان سخنران به کنفرانس ملی انجمن پسران و دختران آمریکا دعوت شد. سال ۲۰۰۷ با بحران اقتصادی آمریکا یکشبه درآمدش نصف شد و در پرداخت اقساط و بدهی دچار مشکل جدی گردید با ناامیدی در جستجوی جوابهایی برای مشکلات مغلوب نشدنی بود که به خواندن کتابهای خودآموز موفقیت روی آورد و در سمینارهای مختلف شرکت کرد، حتی یک مربی شخصی استخدام کرد اما هیچکدام مؤثر واقع نشد تا اینکه در سال ۲۰۰۸ اتفاقات زندگیاش را برای یکی از دوستان صمیمی تعریف کرد. او پرسید: آیا ورزش میکنی؟ صبح زود بیدار میشوی؟ پاسخ هال، نه بود. دوستش معتقد بود پیادهروی کمک میکند تا انسان احساس بهتری داشته باشد و بهتر فکر کند؛ بنابراین علیرغم میل باطنی شروع به پیادهروی کرد. اولین صبح چنان تأثیری در روحیه و نظم شخصیاش داشت که آن صبح را صبح جادویی نام نهاد.
پائیز ۲۰۰۸، هال، توسعه صبح جادویی را ادامه داد و تمرینات مختلف پیشرفت شخصی و زمانبندیهای متفاوت خوابیدن را آزمایش کرد و تحقیقات بسیار کرد و با شاگردانش هم در میان گذاشت.
سال ۲۰۰۹ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد کسبوکارش پیشرفت کرد و در حرفه سخنرانی اوج گرفت.
ازاینجا به بعد، تجربه هال برای اینکه شما شخصاً قهرمان زندگیتان شوید از زبان خودش بیان میشود.
ادامه…