کتاب مورچه کتاب صوتی مدیر مدرسه - کتاب مورچه

درباره کتاب صوتی مدیر مدرسه

داستان «مدیر مدرسه» یکی از آثار برجسته‌ی «جلال آل احمد» نویسنده‌ی شاخص ادبیات فارسی است که اولین بار در سال ۱۳۳۷ منتشر شد. این اثر روایت و شرح اوضاع نابسامان محیط آموزشی و مدارس آن دوره از ایران است. این نویسنده براساس چندین سال تجربه‌اش درزمینه‌ی تدریس این اثر را با نگاهی واقع‌گرایانه در نقد نظام آموزشی به نگارش درآورده است و محیط مسموم ادارات آن دوره را به تصویر می‌کشد. این داستان روایت زندگی معلمی است که برای رهایی از روزمرگی و خستگی شغل تدریس به‌عنوان مدیر انتخاب می‌شود. تصویر این شخص از سمت مدیریت بسیار با مسئولیت‌های جدیدی که با آن‌ها مواجه می‌شود بسیار متفاوت است. او خود را سرپرست یک ناظم و هفت‌تا معلم و دویست و سی‌وپنج تا شاگرد می‌بیند درحالی‌که توانایی نظم بخشیدن و اصلاح امور را ندارد. نحوه‌ی برخورد این فرد با این مسائل داستان خواندنی و تأمل‌برانگیز «مدیر مدرسه» را شکل می‌دهد.

کتاب صوتی «مدیر مدرسه» در طی چند دهه‌ی اخیر چندین بار توسط انتشارات متعدد به چاپ رسیده است؛ ناشر صوتی نوین کتاب گویا این اثر را با صدای «حسام مقامی‌کیا» منتشر کرده است که در همین صفحه برای دانلود وجود دارد. همچنین این اثر را انتشارات میراث اهل قلم در سال۱۳۹۳  و انتشارات مجید در سال ۱۳۹۲ هم به چاپ رسانده‌اند که نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها در سایت کتاب مورچه برای دانلود موجود است.

درباره جلال آل احمد

«جلال آل احمد» نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۲ در گیلان به دنیا آمد. او در خانواده‌ای مذهبی کودکی‌اش را گذراند و پس از تحصیلات دبیرستانی‌اش عازم نجف برای تحصیل علوم دینی شد. او پس از سه ماه به ایران بازگشت و به حزب توده پیوست. او به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌ و تمایلش به جریان‌های روشنفکری با مخالفت شدید خانواده‌اش که از روحانیون آن زمان بودند روبه‌رو شد. او تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشسرای عالی تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی تا مقطع دکترا ادامه داد و اولین مجموعه داستانش، «دید و بازدید» را در همین زمان منتشر کرد. او در دهه‌ی بیست و سی علاوه بر نوشتن داستان، پژوهش و ترجمه‌ی آثار بین‌الملل را هم نیز انجام می‌داد و توانست تأثیرات گسترده‌ای بر مردم بگذارد. او فردی دغدغه‌مند بود که در داستان‌هایش وضعیت اجتماعی را نقد و روایت می‌کرد. او در روزهای مربوط به ملی شدن صنعت نفت به دفاع از «مصدق» سخنرانی کرد که با گروهی مخالف که قصد جان او را کرده بودند، روبه‌رو شد. او پس از کودتای بیست‌وهشت مرد مانند سایر نویسندگان و روشنفکران آن زمان به انزوا رفت و از سیاست دوری کرد. «آل احمد» عمر کوتاهی داشت و به دلیل مصرف بیش‌ازحد نوشیدنی الکلی در چهل‌وپنج‌سالگی در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در گیلان درگذشت.

«جلال آل احمد» نویسنده‌ای برجسته در ادبیات فارسی معاصر است، او مانند «محمدعلی جمال‌زاده» و «صادق هدایت» فعالیت‌های باارزشی درزمینه‌ی ادبیات فارسی معاصر انجام داد. او با لحنی محاوره و ساده اوضاع اجتماعی آن دوره را به تصویر کشید و از دل مردم جامعه آثار ماندگاری خلق کرد. آثار او به چندین دسته‌ی داستان‌ها، مقالات و سفرنامه‌ها تقسیم‌بندی می‌شوند که همه‌ی آن‌ها از ارزش بالای ادبی برخوردار هستند. همچنین نامه‌های این نویسنده به همسرش، «سیمین دانشور» هم منتشر شده است که بازتابی از احساسات و زندگی شخصی این نویسنده هستند. از داستان‌های این نویسنده می‌توان به «نون و القلم»، «از رنجی كه می‌بريم» و «زن زیادی» اشاره کرد که نسخه‌ی الکترونیک و صوتی آن‌ها در سایت و اپلیکیشن سایت کتاب مورچه موجود است.

در بخشی از کتاب صوتی مدیر مدرسه می‌شنویم

یک روز هم مالک مدرسه آمد. پیرمردی موقر و سنگین که خیال می‌کرد برای سرکشی به خانه‌ی مستأجرنشینش آمده. از در وارد نشده فریادش بلند شد و فحش را کشید به فراش و به فرهنگ که چرا بچه‌ها دیوار مدرسه را با ذغال سیاه کرده‌اند و از همین توپ‌وتشرش شناختمش. مدتی به هم تعارف کردیم و در جست‌وجوی دوست‌های مشترک در خاطره هامان انبان اسم‌ها را زیرورو کردیم. کار آسانی نبود. او دو برابر من عمر داشت. ولی عاقبت جیز دندان‌گیری به دست آمد و آن‌وقت راحت شدیم و دانستیم که از چه باید حرف زد. بعد هم سفارش‌های او برای شیروانی طاق مستراح که چکه خواهد کرد و چاه آن‌که لابد پر شده است و آب‌انبار که لجن گرفته و لوله‌کشی آب که مبادا فردای زمستان یخ بزند و بترکد و کلاهی که فرهنگ سر او گذاشته و اگر در فرنگستان بود، حالا او را با این دست و دل‌بازی عضو «آکادمی» کرده بودند و از این‌جور اباطیل و ادعاها… چایی هم به او دادیم و با معلم‌ها آشنا شد و قول‌ها دادم تا رفت. کنه‌ای بود. درست یک پیرمرد. تجسم خاطرات گذاشته و انبان قصه‌ها و اتفاقات بی‌معنی و نمونه‌ی وقاری که فقط گذشت عمر به آدم می‌دهد.

یک ساعت و نیم درست نشست. ماهی یک‌بار هم این برنامه را داشتند که بایست پیه‌اش را به تن می‌مالیدم.

اما معلم‌ها. هرکدام یک ابلاغ بیست‌وچهارساعته در دست داشتند، ولی در برنامه به هرکدامشان بیست ساعت بیش‌تر درس نرسیده بود. پیش‌ازاین‌که من بیایم ناظم خودش به این کار رسیده بود. کم‌کم که آشنا شدیم قرار را بر اين گذاشتیم که یک معلم دیگر را از فرهنگ بخواهیم و به هرکدامشان هجده ساعت درس بدهیم، به‌شرط این‌که هیچ بعدازظهری مدرسه تعطیل نباشد. حتی آن‌که دانشگاه می‌رفت می‌توانست با هفته‌ای هجده ساعت درس بسازد. و دشوارترین کار همین بود که با کدخدا منشی حل شد. و من یک معلّم دیگر هم از فرهنگ خواستم.

اواخر هفته‌ی دوم، فراش جدید آمد. مرد پنجاه‌ساله‌ای باریک و زیر و زرنگ که شب‌کلاه می‌گذاشت و لباس آبی می‌پوشید، از پارچه‌ای که پاسبان‌ها لباس می‌کنند، و تسبیح می‌گرداند و از هر کاری سررشته داشت.

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 399 views بار دسته بندی : داستان و رمان تاريخ : 14 نوامبر 2021 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.