زبان طنز یکی از ابزارهایی است که در بسیاری از مواقع انسان را برای زدن حرفهایش یاری کرده است و نویسندگان متعددی در طول تاریخ این زبان را برای در امان ماندن از گزند سیاسیون به کار گرفتهاند. یکی از نویسندگان ایرانی که در طنز نویسی بسیار قدرتمند عمل کرده و توانسته است آثاری ماندگار از خود به جا گذارد ایرج پزشکزاد است. او که با دایی جان ناپلئون خنده را روی لب میلیونها ایرانی نشاند این بار در کتاب ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید از یک دربان بانک کمک میگیرد تا جعفر برمکی را از مرگ نجات دهد. بعضی منتقدان معتقدند داستان سریال قهوهتلخ اثر مهران مدیری، نوعی برداشت آزاد از داستان این کتاب است.
درباره کتاب صوتی ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید اثر ایرج پزشک زاد
ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید داستانی طنز به قلم ایرج پزشک زاد است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما به گفتهی خود نویسنده احتمالاً سالخوردگان هم از آن لذت خواهند برد. این داستان اولین بار در سال ۱۳۳۷ در مجله اطلاعات جوانان منتشر شد و پس از آن هم در سال ۵۰ در مجله فردوسی چاپ شد. مدتی بعد هم بهعنوان یک کتاب مستقل از سوی انتشارات صفی علیشاه منتشر شد.
داستان کتاب صوتی ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید طنزی با درونمایهی سیاسی است. شخصیت اصلی این داستان مردی به نام ماشاءالله خان است که دربان یک بانک است اما مطالعات مختلفی دربارهی حکومت خلفای عباسی از جمله دوران هارونالرشید دارد. دست بر قضا زندگی او را به سمتی میکشاند که با مردی پیشگو آشنا میشود و مرد پیشگو او را به بغداد در زمانهی هارون میفرستد. زمانی که خاندان برمکی هنوز سرکارند و جعفر برمکی وزیر اعظمی است که برای آبادانی مملکت تلاش میکند.
ماشاالله خان در دوران حضورش در بغداد رنجهای زیادی را تحمل میکند و جهل، خرافه و ظلم و خشونت عباسیان را به چشم میبیند. پزشکزاد با قلم توانمند خود این شرایط اجتماعی فرهنگی نابسامان و ناامید کننده را طوری به تصویر کشیده است که خواننده را هم به خنده میاندازد و هم به فکر وا میدارد.
پزشکزاد در مقدمهی کتاب صوتی ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید گفته است که فکر استفاده از عنصر سفر در زمان در داستانش در سینماهای خارج از کشور در ذهنش شکل گرفته اما از آنجایی که در آن زمان کار سینمایی در ایران هنوز جانیفتاده بود ایدهاش را به شکل یک داستان روی کاغذ آورد. داستانی که خوانندگان زیادی داشت و طرفداران بسیاری را بهخصوص در نسل جوان به خود جلب کرده بود.
خرید کتاب ماشاالله خان در دربار هارون الرشید از سایت کتاب مورچه ممکن است و میتوانید نسخهی صوتی آن را هم با صدای ایوب آقاخانی در همین صفحه دانلود کنید. ناصر زراعتی هم در رادیو پیام این کتاب را از برخوانی کرده است.
درباره ایرج پزشک زاد ، نویسنده کتاب صوتی ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید
یکی از قلمهای به یادماندنی قرن اخیر، قلم طناز ایرج پزشک زاد است. او سال ۱۳۰۶ در تهران و از پدری پزشک و مادری که شاهزاده بود به دنیا آمد. او تحصیلات دانشگاهیاش را در فرانسه و در رشتهی حقوق انجام داد و پس از بازگشت به ایران در وزارت دادگستری و وزارت امورخارجه مشغول به کار شد.
پزشک زاد به زبان فرانسه مسلط بود و پیش از آنکه برای نوشتن داستان شناخته شود کار ترجمهی آثار افرادی مانند ولتر، مولیر و چندین نویسندهی دیگر به فارسی را انجام میداد. او اولین داستان طنز خودش به نام «حاج مم جعفر در پاریس» را در سال ۱۳۳۳ منتشر کرد و پس از آن چندین و چند داستان مختلف از جمله «انترناسیونال بچه پرروها»، «گلگشت خاطرات»، «خانواده نیک اختر»، «آسمون ریسمون» و …. را نوشت. معروفترین کتاب این نویسنده «دایی جان ناپلئون» است، این کتاب که سریال معروفی به همین نام از روی آن ساخته شد اثری کمنظیر و نشاندهندهی بینش عمیق نویسنده نسبت به جامعهی ایران است. خرید و دانلود کتاب دایی جان ناپلئون از سایت کتاب مورچه ممکن است.
ایرج پزشک زاد علاوه بر آثار طنز کتابهایی مانند طنز فاخر سعدی، مروری در تاریخ انقلاب فرانسه، حافظ ناشنیده پند و مروری در تاریخ انقلاب روسیه را نگاشته است. این نویسنده، مترجم و طنزپرداز ایرانی سال ۲۰۰۸ در خانهاش در پاریس درگذشت..
چرا باید کتاب صوتی ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید را شنید؟
ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید یک کتاب جذاب و خواندنی است. قلم این نویسنده به قدری گیراست که اجازهی رها کردن کتابش را به خواننده نمیدهد. این کتاب پر از طنزی تلخ و گزنده است و نویسنده تلاش کرده با وارد کردن شخصی که آشناییای با زمانهای که در آن حضور پیدا کرده ندارد کمی بزرگنمایی را چاشنی کارش کند و منظورش را هر چه بهتر به خواننده برساند. شنیدن کتاب صوتی ایرج پزشکزاد شبیه رفتن به یک سفر بامزه و پر از هیجان است و پس از چند دقیقه از گوش کردن کتاب، خودتان را در کنار ماشاالله خان احساس خواهید کرد و در دردسرهایش شریک خواهید بود. باید دید آیا در پایان او میتواند جعفر برمکی را از تیغ مسرور، جلاد هارون الرشید نجات دهد یا خیر؟
در بخشی از کتاب صوتی ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید میشنویم
درست همان موقع که میخواستند سر ماشاالله خان را روی کنده بگذارند از جمعیت صدای هلهله تازهای بلند شد و سرها بطرف یکی از ایوانهای مشرف بر میدان برگشت. مسرور سیاف و مأمورین غضب همگی به آن سمت تعظیم کردند و بهمان حال خمیده ماندند. ماشاءالله خان با دقت ایوان را نگاه کرد، مرد متوسط القامهای دید که جبه ترمه بر تن داشت و بر عماممه او یک قطعه جواهر درشت میدرخشید. این مرد با وقار تمام وارد ایوان شد و چند نفر تعظیم کنان بدنبال او بایوان آمدند.
ماشاءالله خان با صدای آهسته از یکی از مأمورین پرسید:
-این آقا کیه؟ هذا کی؟
آن مأمور همچنان که سر را تا روی زانو خم کرده بود زیر لب جواب داد:
-سیدنا و مولانا جعفر برمکی
ماشاءالله خان نفس راحتی کشید و گفت:
-پس جعفر زنده است؟
و در میان سکوت جمعیت ناگهان با تمام قوا فریاد زد:
-آقای جعفر خان، قربان بنده ایرانی. بنده عرض دارم. یک کلمه عرض دارم.
تمام سرها بطرف او برگشت. ماشاءالله خان ادامه داد:
-بنده یک پیغام از خراسان برای جنابعالی دارم.
جعفر برمکی را گرفته بودند همه کنار رفتند و راه باز کردند.
ماشاءالله خان از فرط شوق و ذوق مبهوت و بیحرکت برجا ماند. جعفر برمکی مرد خوش اندامی بود که چشمهای درشت و ابروهای نسبتاً کمپشت و رنگباز چهره، او را از سایریت متمایز میکرد. لباس فاخر و عمامه شکری بر زیبائی اندام و چهرهاش میافزود.
ماشاءالله خان عاقبت از حال بهت بیرون آمد، ناگهان خم شد و دست جعفر برمکی را بوسید:
-قربان تعظیم عرض میکنم. واقعاً بنده مشتاق دیدار بودم.
جعفر برمکی با تبسم گفت:
-مشتاق بودی مرا ببینی و خنجرت را در قلبم جای بدهی؟
-بنده قربان؟ بنده غلط میکنم. جان عزیز خودتان نباشد جان والدهام دروغ میگویند. بنده کوچک شما هستم.