کتاب مورچه کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی نوشته عطیه عطارزاده - کتاب مورچه

محدود شدن در هر نوع جهان‌بینی، خواه ناشی از محبت پدر و مادر باشد می‌تواند هر آدمی را گرفتار رنج و فقر کند.

درباره کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی اثر عطيه عطارزاده

کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» نوشته‌ی «عطيه عطارزاده» سال ۱۳۹۵ منتشر شد. این داستان درباره‌ی دختری جوان و نابینا است که همراه با مادرش در خانه‌ای قدیمی در محله‌ی دروازه دولت تهران زندگی می‌کند. این دختر جوان دنیا را از نگاه مادرش می‌بیند و تمام دریافتش از این جهان منتهی به مادرش است. مادرش هر روز برایش کتاب‌های مختلف ازجمله کتاب‌های ابوعلی سینا را می‌خواند و او را با علوم مختلف آشنا می‌کند. این دختر جوان از دنیای بیرون از چهاردیواری خانه‌شان هیچ تصوری ندارد و در ابتدا در این فکر است که دنیا تنها همان خانه‌ی نقلی قدیمی است. او هر روز با مادرش برای رسیدگی به گیاهان دارویی صبح زود از خواب بیدار می‌شود و به زیرزمین خانه‌شان می‌رود. او در اثر اتفاقی ناگهانی با دنیای بیرون آشنا و با هزاران سؤال جدید روبه‌رو می‌شود.

شخصیت مادر در این داستان سال‌ها دختر جوانش را در حصاری از مهر و محبت نگه داشته و ارتباط او با جهان اطراف را قطع کرده است. «عطیه عطار زاده» به زیبایی ارتباط این مادر و دختر را به تصویر کشیده و از نگاه یک نابینا جهان را توصیف کرده است. نوشتن از زبان دختری نابینا نیازمند تبحر و بینشی عمیق است که «عطیه عطار زاده» به‌خوبی از پس آن برآمده است. این نویسنده در این داستان به زیبایی و دقت نشان می‌دهد تفکر و اندیشه‌ی نامحدود انسان بالاخره روزی راهی برای کشف دنیای بیرون پیدا می‌کند و خود را از هر نوع قفس و محدودیتی نجات می‌دهد.

دانلود کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی

کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی نوشته‌ی «عطیه عطار زاده» یکی از بهترین داستان‌های فارسی است که طی چند سال اخیر منتشر شده است. این اثر را انتشارات چشمه در سال ۱۳۹۵ به چاپ رساند که با استقبال بسیار خوبی از سوی طرفداران رمان و داستان فارسی روبه‌رو شد. این داستان پس از انتشار برگزیده در جایزه‌های ادبی «هفت اقیلم» و «بوشهر» شد و در نظرسنجی چشمه‌خوان از سوی خوانندگان رتبه‌ی بالایی به دست آورد. «عطیه عطار زاده» این اثر را در چندین پرده نوشته است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

  • در باب من؛ شوری سرخ است
  • در باب دیدن کلمات نجات‌دهنده‌اند
  • در باب او؛ بوی حنا تلخ است و رگه‌هایی از سدر دارد
  • در باب گیاهان؛ مسئله قدرت نهفته در دست هاست
  • در باب اسرار؛ جهنم در انقطاع خیال توست از اینکه می‌توانی پرنده شوی
  • در باب تشريح؛ فکر نکردن به هیچ‌چیز قدرتی است که هر کس ندارد
  • در باب درد؛ زمین گرد نیست
  • در باب صدای شکستن شاخه‌ی خشک؛ مرگ در باطن همه‌چیز هست
  • در باب برزخ؛ تحمل‌کنندگان ساکنان برزخ‌اند
  • در باب اگر؛ پارهای از تنم به زن بودن خورشید آگاه است
  • در باب ابعاد؛ امکان ترمیم زخم، مثلثی سرخ است در عمیق‌ترین ریشه‌ی درخت
  • در باب حقیقت؛ در جهان هیچ‌چیزی برای ترسیدن نیست
  • در باب جاودانگی؛ جهان پیش از آن که اتفاق بیفتد، اتفاق افتاده

درباره عطيه عطارزاده

«عطیه عطار زاده» نویسنده‌ی معروف ایرانی در سال ۱۳۶۳ در تهران به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در رشته‌ی سینما به سرانجام رسانده و مدتی را به مستندسازی مشغول بوده است. او همچنین از کودکی به نقاشی مشغول است و تاکنون چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی برگزار کرده است. اولین اثر ادبی این نویسنده مجموعه شعری است که در سال ۱۳۹۵ منتشر شد. او پس از این اثر نوشتن را به‌طور جدی دنبال کرد و کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» را نوشت که نسخه‌ی الکترونیک آن در سایت و اپلیکیشن سایت کتاب مورچه برای خرید و دانلود موجود است. جدیدترین اثر این نویسنده کتاب «من، شماره سه» است که در سال ۱۳۹۸ از سوی انتشارات چشمه منتشر شده است. نسخه‌ی الکترونیک این اثر هم در سایت و اپلیکیشن سایت کتاب مورچه برای خرید و دانلود موجود است.

کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی به روایت نگار جواهریان

کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی اثر «عطیه عطار زاده» با صدای «نگار جواهریان» در پاییز سال ۱۳۹۹ از سوی رادیو گوشه منتشر شد. «نگار جواهریان» هنرمند برجسته‌ی ایرانی با صدای زیبا و گوش نوازش قصه‌ی زندگی دختر نابینای کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» را روایت کرده است. «نگار جواهریان» بازیگر معروف ایرانی در ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۱ در تهران به دنیا آمد. او در ده‌ها فیلم سینمایی معروف حضور داشته و تاکنون جوایز و افتخارات زیادی کسب کرده است. او در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر، جایزه‌ی سیمرغ بلورین در رشته‌ی بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم طلا و مس را دریافت کرد و بیش از پیش خوش درخشید.

در بخشی از کتاب صوتی راهنمای مردن با گیاهان دارویی می‌شنویم

چشم‌هایش بزرگ‌اند. دماغش باریک است و برآمدگی ظریفی رویش دارد. آهسته راه می‌رود و صدای پایش به‌ندرت به گوش می‌رسد. تقریباً هرگز نمی‌دود، انگار هیچ عجله‌ای در کار جهان نیست. کلمات را هم به همین آرامی ادا می‌کند. جملات را بدون تأکید بر کلمه یا حرف خاصی می‌خواند، انگار خواندن آنا کارنینا با دانش‌نامه‌ی علائی یا در جست‌وجوی زمان گمشده برایش فرقی ندارد. فقط خواندن حرف سین خاصش می‌کند، روی این حرف زبانش به شکلی نامحسوس می‌گیرد. جز زمان‌هایی که کتاب می‌خواند یا درس می‌دهد کمتر حرف می‌زند و فقط گاه‌گاهی که در زیرزمین تنهاست برای خودش به ترکی آواز می‌خواند. خلاصه مادر شبيه مهربان‌ترین شبحی است که می‌تواند از کنارت عبور کند و به یادت بیاورد که در جهان هیچ‌چیزی برای ترسیدن نیست.

مادر کتابی است با صفحات سوخته. به همین خاطر خیلی کم از گذشته حرف می‌زند. من فقط می‌توانم با کنار هم چیدن تکه‌های پراکنده‌ای از خاطراتش تصویر مخدوشی از گذشته‌اش بسازم. حدس می‌زنم همیشه همین‌قدر لاغر بوده اما موی بلندتری داشت. ناخن‌هایش را از همان کودکی می‌جویده. عاشق این بود که شب‌ها با چشمان بسته به صدای خانم کوچک گوش بدهد که تا آمدن پاپا به خانه کنار بچه‌هایش دراز می‌کشید و برایشان از زندگی پدربزرگش، سردار نایب حسین‌خان، می‌گفت. پاپا که پدر مادر است همیشه قبل از حمام رفتن زن‌ها آن‌ها را به‌صف می‌کرد و کف دستشان حنا می‌گذاشت. مادر عاشق بوی حناست. بوی حنا تلخ است و رگه‌هایی از سدر دارد. از معدود دخترهایی است که در کاشان درس خواند و به دانشکده‌ی پرستاری رفت. سال دوم اما دانشگاه را رها کرد و به فعالیت‌های سیاسی پرداخت. خواهری به اسم اعظم و برادری  به اسم محمدرضا دارد که من تا روز مرگ پاپا از وجود هیچ‌کدامشان خبر نداشتم. بالا رفتن از درخت قدیمی‌ترین عادت مادر است. قلب مادر که توی دستم است دارم به همین فکر می‌کنم. به لحظه‌ای که بالای درخت گیلاس خانه‌مان در خوی ایستاده و به پشت دیوار حیاط نگاه می‌کند. این کاری است که من هیچ‌وقت تا به حال نکرده‌امش اما همیشه پشت پلک‌های تاریکم تصویر ناواضحی از مادر بالای آن درخت داشته‌ام، تصویری از چند خط افقی کرم رنگ و یک خط عمودی سبز با حجمی سفید بالایش. مادر ناگهان پایین می‌پرد، دکمه‌های لباسش سرخ است. مادر می‌گوید از درخت بالا که بروی بخشی از آن می‌شوی.

اما من تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که گاهی پای درختی بایستم، یک لنگه پا، و خیال کنم درختم. مادر تا پیش از آمدن به تهران خیلی وقت‌ها بالای درخت‌ها می‌نشست و از آن بالا به زمین و آسمان و پشت دیوارها نگاه می‌کرد. به گفته‌ی خودش بهترین اتفاقات زندگی‌اش همان بالاها افتاد، مثلاً بالای همان درخت گیلاس می‌فهمد که حامله است. بدترین اتفاقات زندگی‌اش هم همان بالاها افتاد، که البته هیچ‌وقت درباره‌شان حرف نمی‌زند.

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 532 views بار دسته بندی : داستان و رمان تاريخ : 14 نوامبر 2021 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.