کتاب مورچه کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور با صدای گلاره عباسی - کتاب مورچه

زندگی همانند یک کتاب است. از نقطه آغاز تولد شروع شده و تا مرگ ادامه دارد. داستان زندگی هر فردی مانند اثر انگشتش منحصر به فرد است. هیچگاه کسی نمی‌تواند دقیقا راهی که دیگری رفته را برود. انسان از زمانی که یاد می‌گیرد، فکر کند. برنامه زندگی‌اش را می‌چیند. از امروز برای ماه بعد و سال بعدش برنامه ریزی می‌کند. این برنامه ریزی‌ها براساس تصورات ذهنی انسان است. یعنی اگر مجموعه‌ای از اتفاقات رخ دهد ماه دیگر، تصمیم و برنامه انسان عملی می‌شود. این جنبه خوب و زیبای زندگی است که تمام برنامه‌ها و تصورات انسان عملی شود. اما زندگی یک روی ترسناک دیگری هم دارد. این رو نرسیدن به برنامه‌ها در لحظه‌ی آخر است. بسیارند انسان‌هایی که در صفحات آخر کتابشان متوجه می‌شوند که کل مسیر را اشتباه آمده‌اند.

نقد و بررسی کتاب صوتی «بهار برایم کاموا بیاور»

کتاب بهار برایم کاموا بیاور توسط مریم حسینیان نوشته شده‌است. این کتاب در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات کتاب‌سرای تندیس به چاپ رسید. کتاب بهار برایم کاموا بیاور با تمامی داستان‌هایی که خواننده‌ی ایرانی خوانده و نویسنده ایرانی نوشته متفاوت است. ژانر این کتاب رعب‌آور و غافلگیر کننده است. داستان این کتاب تا فصل آخر مرتب و یک دست پیش می‌رود. اما در فصل آخر اتفاقی عجیب تمام تصورات ذهنی خواننده را از بین برده و داستان تمام می‌شود. با تمام شدن داستان پس از تغییر ناگهانی خط سیر داستان خواننده مجبور است برای فهم بهتر کتاب را از اول مطالعه کند. کتاب بهار برایم کاموا بیاور داستان خود را در بیست و سه فصل روایت می‌کند. این رمان چهار شخصیت اصلی به نام‌های مریم، نگار، بنیامین و همسر مریم دارد. در پایان هر فصل تاریخی ذکر شده که نشان ترتیب بندی واقع متناسب با تاریخ است. در کنار تاریخ‌های پایان هر فصل، عبارات عجیبی نیز نوشته شده‌است. از بیست و سه فصل این کتاب، بیست و دو فصل را شخصیت مریم روایت می‌کند و فصل بیست و سوم به روایت نگار است. مریم این داستان که نویسنده‌ی بیست و دو فصل نیز هست، احتمالا خود مریم حسینیان است. در این کتاب یک شخصیت عجیب به نام «سلام» نیز وجود دارد. سلام انسان و قابل لمس نیست ولی در کنار نگار و بنیامین حضور دارد. فضای داستان بهار برایم کاموا بیاور یک فضای مالیخولیایی و جنون‌آمیز است.

داستان این کتاب از نامه‌های زنی به نام مریم به همسرش آغاز می‌شود. همسر او در داستان هیچ نامی ندارد. اما کل داستان بر پایه‌ی مطالبی است که این زن برای شوهرش می‌نویسد. در ابتدای داستان مریم به همراه دو بچه‌ی کوچک به محلی متروکه پناه می‌برد و در آنجا زندگی‌اش را آغاز می‌کند. زن می‌رود که بتواند داستان بنویسد و نویسنده شود. اما خودش درمیان داستان قرار می‌گیرد و نمی‌تواند از آن خارج شود. خارج شدن مریم از این کابوس فقط از این طریق امکان پذیر است. آن هم تمام کردن داستان است. اما در واقع مریم کیست؟ بنیامین و نگار چه کسانی هستند؟ آیا واقعا آن‌ها بچه‌های مریم هستند؟

مریم در داستان بهار برایم کاموا بیاور، در گذشته زندگی تلخی را داشته است. او خودش را مقصر مرگ خواهرزاده‌هایش می‌داند. او با نوشتن این داستان و درون داستان رفتن می‌خواهد همان بلایی را به سر خودش بیاورد که به سر خواهرزاده‌هایش آمده است. او می‌خواهد با لمس درد خواهرش خودش را در جای او قرار بدهد. اما در آخر داستان چه می‌شود؟ با فهمیدن این پیش زمینه در مورد مریم، در آخرین فصل مشخص می‌شود که اصلا همسری وجود ندارد. نگار و بنیامین نیز خواهر و برادر یکدیگر نیستند. نگار خود مریم است. در واقع مریم نقش پریشان حالی زن داستان یعنی نگار را برعهده دارد. بینامین نیز فقط همکلاسی نگار است. اما در بیست و دو فصل داستان طوری طراحی شده بود که انگار مریم، مادری فداکار و همسری عاشق است. نگار در این داستان نام اصلی خودش را به دخترک بخشیده و نام معشوقه‌اش را به پسری که ادعا می‌کند پسرش است. برخلاف مرگ بچه‌های نغمه که خواهرزاده‌های نگار هستند. در این داستان هیچ کودکی نمی‌میرد. بنیامین که در زیر انبوه برف‌ها تبدیل به گنج شده، نگار نیز تبدیل به گنجشکی زیبا شده و رفته است. اما از پس این زمستان سرد بالاخره بهار رسیده و دوباره زمین و دل انسان‌ها سبز می‌شود. نمونه‌ی این داستان‌ها در ادبیات ما وجود دارد. در واقع این نوع نگارش بسیار متفاوت و تو در تو است.

انتشار کتاب صوتی «بهار برایم کاموا بیار»

نسخه چاپی و رقعی کتاب بهار برایم کاموا بیار در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات کتاب‌سرای تندیس به چاپ رسید. این کتاب در سایت کتاب مورچه موجود است. نسخه صوتی کتاب نیز در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گوینده‌ی این کتاب صوتی گلاره عباسی است. نشر چشمه نیز این کتاب را منتشر ساخته‌است. شما می‌توانید کتاب صوتی بهار برایم کاموا بیاور به قلم مریم حسینیان، روایت گلاره عباسی و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در سایت کتاب مورچه دانلود و تهیه نمایید.

گلاره عباسی در بیست و نهمین روز از تیر ماه سال ۱۳۶۲ چشم به جهان گشود. او زاده‌ی شهر تهران است. خانم عباسی پس از اتمام تحصیل در مدرسه وارد دانشگاه شد. او فارغ التحصیل رشته‌ی تئاتر از دانشگاه هنر و معماری تهران است. به گفته خود خانم عباسی، امین تارخ و پارسا پیروزفر تاثیر به سزایی در ورد او به عرصه هنر داشته‌اند. گلاره عباسی دوره‌های حرفه‌ای بازیگری را در کلاس‌های استاد امین تارخ گذارنده‌است. خانم عباسی فعالیت هنری خود را در سال ۱۳۸۰ با با تله فیلم پلکان آغاز کرد. از فعالیت‌های این هنرمند در زمینه‌ی فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی می‌توان به کیمیا، برادر، در چشم باد، شیدایی، دختر ایران، نفس، مجنون لیلی، شهربانو، هیولا، شهرزاد و … اشاره کرد. یکی از برجسته‌ترین فعالیت‌های این بانوی هنرمند تاسیس سینمای ویژه نابینایان و یا سوینا است. این سینما برای اولین بار در ایران در سال ۱۳۹۸ ساخته شد. گلاره عباسی راوی بسیاری از کتاب‌های صوتی مانند شکوفه‌های عناب، پولینا، هیچکس مثل تو مال اینجا نیست و … بوده‌است.

درباره‌ی مریم حسینیان، نویسنده کتاب «بهار برایم کاموا بیاور»

مریم حسینیان در سال ۱۳۵۴ در شهر مشهد به دنیا آمد. او فارغ التحصیل رشته‌ی خاک شناسی از دانشگاه فردوسی مشهد است. پس از فارغ التحصیل خانم حسینیان به تحصیل در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه مشهد پرداخت. او سال‌ها با مطبوعات شهر مشهد و دیگر استان‌ها همکاری می‌کرد. اما در نهایت به نویسندگی روی آورد. خانم حسینیان اکنون به غیر از نویسندگی کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز هستند. اولین اثر این بانوی نویسنده در سال ۱۳۷۹ با نام «حتی امروز هم دیر است» منتشر شد. او اکنون از فعالان انجمن ادبیات داستانی شهر مشهد و کشور محسوب می‌شود. از دیگر آثار این نویسنده می‌توان به ماریا انگشت، ما اینجا داریم می‌میریم، مجموعه داستان بوی تن ماهی، کارگاه داستان نویسی و … اشاره کرد.

بخشی از کتاب صوتی «بهار برایم کاموا بیاور»

فانوس را برداشته‌ام بروم پایین. پشت سرم را نگاه می‌کنم، فقط صدای غژ غژ در است که انگار ناله می‌کند. در که باز می‌شود تاریکی می‌پاشد توی صورتم. فانوس را بالا می‌گیرم و می‌بینمش که آن گوشه است. نمی‌آید نزدیک، خودم پا می‌گذارم توی تاریکی، می‌دانم هر چه بروم به او نمی‌رسم. این را حالا فهمیده‌ام.

تازه رفته بودی که صدای خش خش، دوباره از جایی نردیک قفسه ظرف‌ها به گوشم رسید.

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 372 views بار دسته بندی : داستان و رمان تاريخ : 8 فوریه 2022 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.