داستان درباره زندگی مردی به نام زایر محمد است. مردی قوی هیکل، درستکار و مردمدوست. زایر محمد در جنگهای تنگسیر با انگلیسیها در کنار علی دلواری جنگیده و مدتی را هم برای انگلیسیها کارگری و اهنگری کرده است. او مقداری از در آمدش را چند سال پسانداز میکند و در ادامه چند نفر پولش را برای شراکت میگیرند.
در طول داستان شاهد رفت و آمدهای محمد برای پس گرفتن پولش هستیم. اما متوجه میشویم که آن افراد منکر پول او شدهاند و یا ادعا میکنند که پولی برای پس دادن ندارند. داروغه و دو شریکاش سه فردی هستند که زنجیروار در این موضوع دخیل هستند و هر بار با توهین و تحقیر زایر محمد را از خود دفع میکنند.
مرد دلیر تنگستانی زمانی که میبیند نمیتواند از راه قانون و صحبت و خواهش پولش برنمیگردد تصمیم میگیرد خودش با اسلحه حقش را بگیرد. و این سه نفر را به قتل میرساند و…
[ معرفی کتاب: رمان بوف کور – اثر صادق هدایت ]
شاید اگر خود ما جای او در این قصه بودیم همچین جسارتی برای انجام این کار نداشتیم و در طول داستان هم میبینیم که مردم فکر میکنند او دیوانه شده است اما صمیمانه از سرانجام این داستان خوشحالیم. چرا که میدانیم حق از آن چه کسی بوده و چرا ناچار دست به این انتخاب زده است و حتی شاید بعد از خواندن این کتاب به این جسارت برسیم چرا که مردم تنگسیر هم در آخر او را شیر محمد صدا میزنند!
در قسمتی از کتاب زایر محمد دلیل انتقام گرفتن خود را به همسرش اینطور بیان میکند:
اگر اینکارو نکنم دیوونه میشم، سر میذارم به صحرا، نباید همینجوری ولشون کرد که باز یه بدبخت دیگه گیر بیارن و به روز سیاه من بنشونن.
کتاب تنگسیر با روایت شیرین و گرم بوشهری، بازسازی و توصیف صحنههای روستایی و قهرمانپروری انتخاب خوبی برای افرادی است که به دنبال یک داستان ساده، زیبا، رئالیست و فارسی هستند.
فیلمی با همین عنوان ساخته امیر نادری با بازی بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۲ نیز ساخته شد که در سال ۱۹۷۵ جایزه بهترین بازیگر را نیز از جشنواره دهلی نو در سال ۱۹۷۵ را نیز دریافت کرد.
جملاتی از متن کتاب تنگسیر
چقده آدم زیر این خاکا خوابیده؟ بُوایِ بوای بوام و ننیه ننیه ننیه ننم همشون زیر این خاکند. یه زندگی این جوری، چرا باید مثل گرگ و کفتار به جون هم بیفتیم؟ چرا آخه اینا بایس پولای من را بخورن؟ مگه خیال میکُنن که جای دیگه هم غیر از اینجا هس که بخوابن؟
سگ لقلق میزد و خودش را دنبال محمد میکشاند. لاغر و مردنی و بیرمق گر گرفته بود و لهله میزد.
«دلم خیلی از این مردم گرفته. باور میکنی دلم میخواس جای تو باشم و با شماها زندگی میکردم؟ آخه شماها که به همدیگه نارو نمیزنین. شما که دروغ و دغل تو کارتون نیس. اگه بدونی این کریم حاج حمزه چه آدم بیرحمیه. هرچی پول داشتم بالا کشیده. پولی که بیس سال جون کندم و یه پول یه پول جمعش کردم، همش تو سوارخ بافور کرده. بیا زبون بسه خیلی لهله میزنی. بریم خونیه ما یه خرده نون و آب بخور حالت جا بیاد. اصلا بیا دم کپر ما بمون. هرچی داریم با هم میخوریم.»
دلش میخواست بچههاش پهلوش بودند و آنها را میگرفت تو بغلش و ماچ و نازشان میکرد. او پول را بعد از شوهرش برای چه میخواست؟ یک چنان شوهر و یک مرد خوبی چون محمد که بُتِ دهکده بود و از زن و مرد همه او را ستایش میکردند را از دست بدهد و عوضش به یک کیسه پول چرکین دلش را خوش کند؟ تمام دنیا فدای یک تار موی محمد. سکسکه و اشکش تنش را به لرز درآورد. تو نافش پیچ افتاده بود. بلند گریه میکرد.
مشخصات کتاب
- عنوان: تنگسیر
- نویسنده: صادق چوبک
- انتشارات: نگاه
- تعداد صفحات: ۲۳۴
- قیمت: ۲۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سعیده سلطانپور
نظر شما در مورد کتاب تنگسیر چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند رمان ایرانی دیگر:
- رمان سمفونی مردگان
- رمان ملکوت
- رمان داستان جاوید