پیام یزدانجو قلم خوبی دارد. نویسنده، مترجم، ویراستار و پژوهشگر است. از کتابهایی که ترجمه کرده میتوان به «فوکو را فراموش کن»، «لذت متن»، «سخن عاشق»، «در رؤیای بابل» و «شالودهشکنی» اشاره کرد. از مهمترین آثار داستانی وی «شب بهخیر یوحنا» است که در سال ۱۳۸۱ برندۀ جایزۀ بنیاد گلشیری شد. در رمان روزها و رؤیاها ردپایی از مکانهایی وجود دارد که نویسنده به آنجا رفته: هند و پاریس. پس از انتشار رمان روزها و رؤیاها، پیام یزدانجو در صفحه شخصیِ اینستاگرامش مینویسد: «برای خودم هم باورنکردنی است. ده سال! از سال هشتادوهفت در تهران که ایدۀ این رمان به ذهن من آمد، تا سال نودوهفت که به اسم «روزها و رویاها» در «نشر چشمه» منتشر شد. سال هشتادوهشت از ایران رفتم و آن ایده را همهجا با خود بردم. در هند برای نوشتنش تلاش کردم: بیشتر در ذهنم مینوشتم و کمتر اینجا و آنجا. سال نودوسه به فرانسه آمدم و آن نوشتههای پراکنده همچنان با من بود. تا اینکه بلافاصله بعدِ کتاب «باران بمبئی»، در پاریس سرگرم نوشتنش شدم. سالی را به نوشتنش گذراندم و یک سالی به بازنویسیاش گذشت. حالا که منتشر شده، احساس میکنم این بارِ تحملناپذیر بالاخره برداشته شد، و حالا میتوانم نفس بکشم!»
آرش نیز به دوردستها سفر کرده، آنقدر دور که چیزی از آن روزها و رویاها پیش چشمش نیاید، اما انگار گذشته مانند ابری غبارآلود پیوسته دورش را فراگرفته و دست از سرش برنمیدارد. خاطراتی که از آن بهعنوان «خاطرات خوش» یاد میکند، از نظرش نقابی روی حسرتِ ما انسانهاست که سرشار از اندوه روزهای ازدسترفته میباشد. بنابراین هیچ خاطرهای برایش خوشایند نیست. انگار همهٔ خاطرات «بوی مرگ» میدهند.
پیام یزدانجو حالوهوای آدمها را خوب میشناسد. میداند که ممکن است به مرور زمان دستخوش تحولاتی شویم که شاید خودمان متوجهشان نشویم. همانطور که در صفحه ۱۴۳ مینویسد: