کتاب مورچه جای خالی سلوچ - کتاب مورچه

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان سووشون – اثر سیمین دانشور ]

جای خالی سلوچ

درباره کتاب محمود دولت آبادی

جای خالی سلوچ روایت‌گر روستایی است کویری، خشک، بی‌همت و بی‌برکت با مردمانی فقیر، طماع، حریص و نامهربان. داستان خانواده سلوچ در غیاب او بسیار تراژدیک است. بعد از رفتن سلوچ، مرگان می‌ماند و فقر و بدبختی و به دندان کشیدن بچه‌هایش؛ بچه‌هایی که کمتر از دیگران آزارش نمی‌دهند. مرگان در غیاب سلوچ مرارت‌ها می‌کشد، هتک حرمت می‌شود و… .

به طور کلی کتاب فضایی سیاه، ترسناک و غم‌آلودی را به تصویر می‌کشد. بارها فضای داستان آنچنان غم‌آلود بود که از خواندنش برای چند دقیقه دست کشیدم. هر چند کتاب بسیار گیراست ولی فضای عجیبی را به تصویر می‌کشد. مخصوصاً برای کسی که در یک محیط روستایی بزرگ شده باشد و یا این شرایط را از نزدیک دیده و با شرایط زندگی روستایی و کشاورزی آشنا باشد.

بخش‌های مختلف کتاب و زندگی سخت خانواده‌ای که هر لحظه‌اش درد، رنج و فغان است بدون تردید خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. مثلا صحنه کتک خوردن مظلومانه «ابراو» یا دست‌های یخ زده‌اش و یا گریه‌ها و جیغ های «هاجر» دوازده ساله که شوهر داده شد و شبانه گریزان با مشت و کتک دوباره با خانه شویش فرستاده شد. هر کدام از این صحنه‌ها بار سنگینی دارد که احساسات شما را درگیر می‌کند.

در ابتدای کتاب با اولین مکالمه‌ها، متفاوت بودن کتاب مشخص می‌شود. بنابراین خواننده با رمانی روبه‌رو است که از درد و مشکلات قشری زجر کشیده صحبت می‌کند. از یک زندگی حقیقی که احتمالا خیلی‌ها آن را تجربه کرده باشند. در این کتاب فضا به شدت مادی است و این شامل تمام افراد داخل داستان می‌شود. این موضوع امری عادی محسوب می‌شود و ما کسانی را می‌بینیم که برای یک قران تمام انسانیتشان را زیر پا می‌گذارند و حاضر هستند زمین و زمان را به هم بدوزند. این واقیعتی است که دولت آبادی بسیار عالی بازتاب می‌دهد. نویسنده همچنین نشان می‌دهد فقر و زندگی سخت چه بلایی سر مردم می‌آورد.

در کتاب جای خالی سلوچ می‌بینیم که یک مادر در چنین جامعه‌ای چه زجرهایی می‌کشد، یک دختر چه زود از همان دوران بچگی زن می‌شود و از همه مهمتر چه بچه‌هایی که بچگی نکرده و از دوازده سالگی باید مردانگی خود را زیر فشار کار پیدا کنند. این کتاب واقعیتی جالب را از یک زندگی سرد و بی‌روح با افکاری محدود که خیلی‌ها را سوزاند و می‌سوزاند در یک برهه زمانی به تصویر می‌کشد.

نکته نهایی اینکه نویسنده نیز فضای داستان را به خوبی می‌شناسد و از آن آگاه هست. دولت‌آبادی با دقت و ظرافت صحنه‌ها و مکالمات کتاب را شکل داده و درست همان چیزی را به ذهن خواننده منتقل می‌کند که واقعی و حقیقت است. پیشنهاد می‌کنیم اگر از محمود دولت‌آبادی کتابی مطالعه نکرده‌اید با این رمان شروع کنید و یا در هر صورت از مطالعه این کتاب غافل نشوید.

[ معرفی کتاب: رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها – اثر  رضا قاسمی ]

جملاتی از متن جای خالی سلوچ

کوچه‌ها هنوز خلوت بود. گویی مردم خیال نداشتند از خانه‌ها پا بیرون بگذارند. باد سرد زبانه می‌زد و در کهنه دامن سوراخ‌سوراخ پیراهن مرگان می‌پیچید. انگشت‌های خشکیده مرگان دست‌گیره پیمانه را چسبیده بودند و آن را برشانه می‌فشردند تا باد از جا برنکندش. سرمای پیچیده در باد، چشم‌های مرگان را آب انداخته بود. اما زن، هنوز به حال خود نبود و بی‌اختیار نگاهش را این‌سوی و آن‌سوی می‌چرخاند تا مگر سلوچ، یا نشانی از او بیابد.

زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می‌توانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه‌ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.

دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در توفان گرفتار می‌آیی، چه خیال که تو دکمه‌ی یقه‌ات را بسته باشی یا که نبسته باشی. چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند. چه خیالی؟! تو در توفان گرفتار آمده‌ای، میخواهی که گلویت خشک نشود؟!

خوش‌خلقی او را باید از چاپلوسی جدا می‌کردند. روی گشاده‌ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می‌پیچید. طبعا کار چنین است که می‌خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی‌خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می‌کرد.

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد، بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست‌های به گل آلوده‌ی تو که دیواری را سفید می‌کنند. عشق، خود مرگان است؛ پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق می‌جنباند. و گاه به درد در چاهیت فرو می‌کشد.

گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می‌شود. می‌شوراند. منقلب می‌کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می‌دارد. می‌گریاند. می‌چزاند. می‌کوباند و می‌دواند.

مشخصات کتاب
  • جای خالی سلوچ
  • نویسنده: محمود دولت آبادی
  • انتشارات: چشمه
  • تعداد صفحات: ۴۰۵
  • قیمت چاپ بیست و هشتم – سال ۱۳۹۶: ۳۲۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب جای خالی سلوچ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه:

  1. کتاب آدم خواران
  2. کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
  3. کتاب شکوفه‌های عناب
به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 301 views بار دسته بندی : داستان و رمان تاريخ : 16 می 2022 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.