کتاب مورچه کتاب صوتی زیر نور شمع نوشته هوشنگ مرادی کرمانی - کتاب مورچه

درباره کتاب صوتی زیر نور شمع اثر هوشنگ مرادي كرماني

مجموعه داستان زیر نور شمع شامل چند داستان منتخب از «هوشنگ مرادي كرماني»، نویسنده‌ی برجسته‌ی ایرانی است. این داستان‌ها از دو کتاب پلوخورش و لبخند انار انتخاب شده‌اند که بسیار مناسب نوجوانان هستند. حس و حال قصه‌های این اثر همانند سایر آثار این نویسنده بسیار گرم، پویا و شیرین است. این شخصیت در لابه‌لای قصه‌های خون گرم که از دل زندگی مردم عادی ایرانی برآمده‌اند گاهی به نکات قابل توجهی اشاره و مسائل فرهنگی و اجتماعی را گوشزد می‌کند. داستان‌های این نویسنده تنها برای گذر زمان و گوش دادن نیستند بلکه هر کدام از آن‌ها کلاس درس پربار و بازتابی از سال‌ها تجربه‌ی «هوشنگ مرادي كرماني» در حوزه‌ی ادب و ادبیات هستند.

داستان‌های کتاب صوتی زیر نور شمع اثر هوشنگ مرادی کرمانی عبارت‌اند از:

  • زیر نور شمع  
  • هنرمند
  • آواز همسایه
  • کلاه‌ها
  • پیشکش
  • ابراهیم
  • تخم مرغ
  • پلوخورش
  • گوشواره
  • مادر

درباره هوشنگ مرادي كرماني

«هوشنگ مرادي كرماني» نویسنده‌ی برجسته‌ی ایرانی در ۱۶ شهریور سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ به دنیا آمد. او کودکی‌اش را در همان روستا گذراند و در نوجوانی به شهر کرمان رفت و به سینما علاقه‌مند شد. او در جوانی به تهران آمد و در دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک مشغول به تحصیل شد. او در این دوران در رشته‌ی ترجمهی زبان‌ انگلیسی هم مشغول به تحصیل شد و توانست لیسانس خود را دریافت کند. او از اواخر دهه‌ی سی شمسی نوشتن را آغاز کرد و استعدادش در این حوزه را پرورش داد. او در آن دوران در رادیو کرمان شروع به فعالیت کرد و وارد عرصه‌ی مطبوعات شد. او در سال ۱۳۵۳ معروف‌ترین و مهم‌ترین کتابش بانام «قصه‌های مجید» را منتشر کرد که برگ زرینی در کارنامه‌اش شد. این مجموعه داستان موفق به دریافت کتاب برگزیده سال۱۳۶۴ شد و در کمتر از یک سال چندین بار تجدید چاپ شد. مجموعه داستان قصه‌های مجید در پنج جلد به نگارش درآمده است. داستان اصلی آن درباره‌ی پسری نوجوان به نام مجید است که همراه مادربزرگ خود به نام بی‌بی زندگی می‌کند. این شخصیت دوست‌داشتنی عاشق نویسندگی است و ذهنی بسیار کنجکاو دارد. براساس این داستان مجموعه تلویزیونی بسیار معروفی به کارگردانی کیومرث پوراحمد ساخته شده ‌است که باگذشت سال‌ها همچنان یکی از برنامه‌های محبوب تلویزیون ایران است.

«هوشنگ مرادی کرمانی» یکی از نویسندگان تأثیرگذار در ادبیات کودک و نوجوان است. او تاکنون ده‌ها داستان نوشته است که همه‌ی آن‌ها بسیار دل‌نشین و خواندنی هستند. قاشق چای‌خوری، مربای شیرین و سنگ روی سنگ از آثار او هستند که نسخه‌ی الکترونیک و صوتی‌شان در سایت و اپلیکیشن سایت کتاب مورچه برای خرید و دانلود موجود است.

کتاب صوتی هوشنگ مرادی کرمانی

کتاب صوتی زیر نور شمع  نوشته‌ی «هوشنگ مرادی کرمانی» با صدای «مهدی پاکدل» منتشر شده است که در همین صفحه از سایت کتاب مورچه برای خرید و دانلود موجود است. «مهدی پاکدل» بازیگر و هنرمند معروف ایرانی این اثر دل‌نشین و شیرین از «هوشنگ مرادی کرمانی» را به زیبایی روایت کرده است. او یکی از مشهورترین بازیگران ایرانی است که تاکنون در ده‌ها فیلم و سریال به نام حضور داشته است. «پاکدل» متولد ۱۰ تیر سال ۱۳۵۹ است و از دهه‌ی هفتاد شمسی وارد حرفه‌ی سینما و تئاتر شده است. او در کارهای کارگردان بزرگی همچون مصطفی کیایی، بهرام توکلی، محمدحسین مهدویان، حسن فتحی و سعید سلطانی ایفای نقش کرده است. او با صدای رسا و گرم داستان‌های کوتاه مجموعه صوتی زیر نور شمع را خوانده است که گوش دادن آن خالی از لطف نیست. این صدای ویژه همراه با موسیقی «مهدی زارع» تهیه شده است که زیبایی آن را دوچندان کرده است.

در بخشی از کتاب صوتی زیر نور شمع می‌شنویم

مهشید عزیز دوست خوبم سلام. خواهش می‌کنم با من حرف بزن. چند بار آمدم در خانه‌تان، در را باز نکردی. امروز بچه‌ها و خانوم رضوانی و خانوم مدیر می‌آیند خانه‌ی ما. دلم می‌خواهد تو هم بیایی. تو که گناهی نکردی. می‌خواهم کمی با تو حرف بزنم. تو را به خدا با من قهر نباش. من هم مثل تو عزادار هستم. ما با هم دوست هستیم. همسایه هستیم. نمی‌دانی چقدر برای ما گل آورده‌اند. دلم می‌خواهد از گل‌هامان به تو هم بدهم. صورت قشنگت را می‌بوسم. یادت است چقدر به من کمک می‌کردی آخر تو شاگرد زرنگی بودی و من تنبل بودم. هر روز با هم به مدرسه می‌رفتیم و با هم می‌آمدیم. دوستی ما ادامه دارد، منتظر تو هستم. دوست تو طوبی.

طوبی نامه را تا کرد و از زیر در انداخت تو. مهشید نامه را خواند. اشک‌هایش را پاک کرد. توی کوچه شلوغ بود، صدای بچه‌ها می‌آمد. مهشید رفت روی بام و از آنجا کوچه را دزدکی نگاه کرد. بچه‌ها هر کدام شاخه‌ی گلی در دست داشتند. از کوچه می‌گذشتند و به طرف خانه‌ی طوبی که در ته کوچه بود می‌رفتند. خانوم رضوانی و خانم مدیر با سبدی گل جلوی بچه‌ها بودند. از روی بام خانه‌ی طوبی دیده می‌شد. در خانه‌شان چند تا گل و حجره گذاشته‌ بودند. عکس بابای طوبی را به در و دیوار کوچه چسبانده بودند. از خانه‌شان صدای تلاوت قرآن می‌آمد.

چند روز پیش بابا طوبی که نجار دوره‌گردی بود، رفته بود مدرسه که در کلاس‌ها را تعمیر کند. دیده بود که بچه‌ها و معلم‌ها از دیوار بلند مدرسه می‌ترسند. دیوار آجری و قدیمی بود، زیرش خالی شده بود. چند ترک بزرگ داشت و خم شده بود توی حیاط مدرسه. زن خدمتگزار بغل دیوار پیت گذاشته بود و طناب کشیده بود که بچه‌ها به دیوار نزدیک نشوند. بچه‌ها می‌ترسیدند توی حیاط بازی کنند. آن طرف دیوار کوچه بود. قرار بود کسی بیاید و دیوار را درست کند. اما هنوز نیامده بود. بابای طوبی دید دیوار شکم داده و خطرناک است. دخترش را میان بچه‌ها دید. فکر کرد که دیوار با کوچک‌ترین باد و بارانی روی بچه‌ها یا معلم‌ها خراب می‌شود. رفت و چوب آورد تا بزند زیر دیوار و نگهش دارد. داشت با دیوار ور می‌رفت که دیوار ریخت رویش.

بعدازظهر بود و مدرسه تعطیل بود. تا مردم محل خبر شدند و ریختند توی مدرسه جانش را از دست داد. 

مهشید روی بام بود و توی کوچه سرک می‌کشید. مادرش آمد. کلید داشت. در را از پشت قفل کرده بود و رفته بود نان بخرد.

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 126 views بار دسته بندی : داستان و رمان تاريخ : 14 ژانویه 2022 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.